بررسی روانشناختی سریال صحنه هایی از یک ازدواج

مینی سریال «صحنه‌هایی از یک ازدواج» (Scenes from a Marriage) از شبکه HBO بازسازی مینی سریال سوئدی ای به همین اسم اثر اینگمار برگمانه که توی سال ۱۹۷۳ پخش شده و بعدها به یه فیلم سینمایی ۱۲۸ دقیقه‌ای تبدیلش کردن. این فیلم از برگمان از این جهت خیلی مهم بود که یه موج توی سینما درست کرد که فیلم های زیادی برای آسیب‌شناسی روابط عاطفی ساخته شدن.

داستان این سریال مشابه فیلمه ولی دست کاری هایی هم شده مثل جایگاه اجتماعی یا رفتارها که جای مرد و زن داستان تغییر کرده. توی سریال صحنه‌هایی از یک ازدواج بخش‌هایی از زندگی در حال فروپاشی زوجی به اسم میرا (جسیکا چستین) و جاناتان (اسکار آیزاک) توی یه بازه‌ی زمانی پنج ساله بررسی می‌شه و حسی که داره حس طی کردن پنج مرحله سوگه یعنی انکار، خشم، چانه زنی، افسردگی و پذیرش. ما می خوایم با کمک این ویدئو یوتیوب و ترجمه اش هر قسمت رو بازتر کنیم.

قسمت اول

توی صحنه اول جیسکا چستین خودشه که داره می ره توی صحنه فیلمبرداری نقش بازی کنه. احتمالا چنین صحنه ای نماد اینه که بعضی وقتا یا خیلی وقتا توی روابط (به خصوص روابط زناشویی) ما داریم نقش بازی می کنیم. حتی توی ازدواج که یه رابطه عمیق و صمیمی و نزدیکه یه میزان و سطحی از نقش بازی کردن وجود داره. توی صحنه مصاحبه میرا دست به سینه اس یعنی راحت نیست. ما نمی دونیم چه حسی داره ولی هر حسی هست این مصاحبه داره به اون حس ها فشار میاره و بیشترش می کنه. جاناتان تسلط بیشتری به مصاحبه داره و بیشتر اون حرف می زنه و به میرا فضا نمی ده فکر و حس کنه. انقدر باهوشه که می دونه چرا هر سوالی داره پرسیده می شه. داره تلاش می کنه به عنوان یه زوج کامل و بی نقص دیده بشن. ولی وقتی می‌خواد جواب سوال چی تو رو تعریف می کنه؟ رو بده شکست می خوره و به تته پته میافته و
اینکه متاهله رو به عنوان تعریفی از خودش نمی گه. عوضش توی تعریف خودش یهودی بودنش جایگاه بالاتری از حضور زنش توی زندگیش داره، در حالی که به زبون عکس این حرف رو می زنه. یکی از مسائل قابل توجه درامد میراست که بالاتره و با توجه به پیشینه مذهبی و فرهنگی، این ممکنه این طور توی ذهن جاناتان تعبیر بشه که توی سنت یهودی مرد باید نان اور باشه و حالا که نیست حقیره. توی حرف هاش هم به چنین چیزایی غیر مستقیم اشاره می کنه. میرا در جواب سوال زن و متاهل بودنش رو برجسته می کنه. به طرز قابل توجهی دوبار مادر بودنش رو تکرار می کنه. یعنی توی مادر بودن احساس ناکارامدی می کنه و برای همین نیاز داره روش تاکید کنه و چون اضطراب داشته که رازش بر ملا بشه، فراموش می کنه که چه چیزایی گفته.

توی داستان آشنایی می بینیم وقتی با هم اشنا شدن میرا از نظر طرف مقابل بالاتر بوده و جاناتان هم از نظر مالی بهتر بوده و میرا توی یه رابطه آسیب زا با یه شخصیت مرزی بوده و به چنین رابطه ای اعتیاد داشته (نشونه تمایل به بودن توی روابط ناسالم و خشونت آمیز)
به چشم هم خوب بودن ولی الان که شرایط تغییر کرده و انگار میرا حین روایت ماجرا پشیمونه.

سر میز شام با دوستاشون…


پیتر و کیت توی روابط آزادن ولی اختلاف نظر دارن و این اختلاف نظر رو اینجوری توصیف می کنن که زنا برای لذت بردن از روابط جنسی، ارتباط عاطفی میگیرن و جدایی براشون سخته ولی واسه مردا به خاطر ارتباط عاطفی نگرفتن سخت نیست.

کیت میگه برای بچه هام الگوی خوبی ام که دنبال خوشبختیمم و تصمیمش برای بازی کردن با بازی شوهرش رو افتخار خودش می‌دونه.
بوسه‌ای که توی مستی بین میرا و کیت اتفاق میافته نماد این راز پنهانه که هر دو شوق و هیجان رو توی رابطه تجربه نمی کنن و کم دارن و احساس نیاز می کنن.

در ادامه توی ماجرای سقط، جاناتان همش داره منطقی حرف می زنه چون سخت مشغول پنهان کردن احساسات واقعیشه یا شاید برعکس بشه گفت جاناتان نقش بازی کردن رو کنار گذاشته و تظاهر نکرده یه بچه ازدواجشون رو نجات میده. میرا احساساتی که جاناتان به زبون نمیاره رو به زبون میاره: حالم افتصاحه. و توی تنهایی برای ایستادن در آستانه مرگ رابطه‌اشون اشک می ریزه و سوگواری می کنه.

قسمت دوم

داستان این بار با زاویه دید جاناتان شروع می شه. اول که می بینیم جاناتان نقش مراقب خونه و بچه رو بازی می کنه و توی غارش می شینه و با تماشای  صحنه های مستهجن(!) تنش ها رو تخلیه می کنه. به نظر میاد جاناتان بعد از ده سال به منطقه امن خودش و زندگی روتین خودش کاملا خو گرفته و در حالی که باقی مونده غذا رو از توی یخچال برداشته که بخوره، میرا به خونه بر می گرده و یه بمب بزرگ میندازه وسط و می گه باید با هم حرف بزنیم.
میرا می خواد جاناتان رو ترک کنه. دو تا مسئله در مورد حرف میرا وجود داره که می گه عاشق یکی دیگه شده و فک می کرده جاناتان هم متوجه شده که یه چیزی درست نیست. اینجا توقع ذهن خوانی اشتباهه ولی این حقیقت هم درونش هست که جاناتان نشونه ها رو نادیده گرفته. روابط معمولا یهویی تموم نمی شن، علائم زیادی داره که معمولا یکی از طرفین نادیده می گیره.

یکی از دلایل رایج خیانت خشم تخلیه نشده است، یعنی آدم سالم وقتی عاشق فرد دیگه ای می شه صادقانه مسئله رو مطرح می کنه و از رابطه بیرون میاد و رابطه جدید رو شروع می کنه ولی اگه کسی انتخاب کنه همزمان با اینکه توی رابطه است، خیانت کنه معمولا یک میزانی از خشم تخلیه نشده رو نسبت به پارتنر خودش(یا حتی خودش) تجربه کرده که به این شکل بروز پیدا می کنه. بعد می بینیم دوستای میرا، پیتر و کیت در مورد جریان عاشق شدن میرا می دونستن و از جاناتان دوری می کردن. دوستش، کیت به میرا گفته چه مدل ازدواجی برای نجات پیدا کردن نیاز به سقط بچه داره؟ این حرف احتمالا یکی از محرک های حال بد میرا و انتخاب های اشتباهش بوده. مخصوصا که رابطه کیت و پیتر هم رو به راه نبود. میرا خودش شک داشت برای همین می خواست سریع عمل کنه و این رو می شد توی عجله اش دید.

رد پای مشکلی که بینشون به وجود اومده رو می شد از قسمت اول اینطوری دنبال کرد که میرا اعتیاد به رابطه با شخصیتی داشته که اختلال شخصیت مرزی داشته، زندگی با کسی که چنین اختلالی داره عموما فوق العاده ناامن و هیجان انگیزه چون این افراد تمایل به انجام کارای خطرناک و هیجان انگیز دارن و روزهای زیادی تا مرز خودکشی و آسیب خودشون برای جلب توجه و… می رن(بستگی به شدت اختلالشون داره) این به معنیه اینه که میرا هم از نوعی آسیب روحی رنج می برده که توی چنین رابطه ای بود و بهش اعتیاد داشته و حالا ما شاهد دوره عودش هستیم چون می بینیم که پشت میرا زخمیه و احتمالا رابطه فعلیش با پائولی هم آسیب زائه. از طرف دیگه جاناتان نیاز میرا رو به هیجان و شور درک نمی کنه و به رسمیت نمی شناسه و انقدر به رسمیت شناختنش رو عقب انداخته که میرا حاضر به شنیدن حرف هاش نیست.

مسئله دیگه ای که از قسمت اول مشخصه اینه که پایه رابطه اشون بر اساس یک فانتزی مشترک شکل گرفته که حالا داره از هم می پاشه. شروع رابطه اشون رو اینجوری توصیف کردن که یه بار رفتن بیمارستان و یه نفر فک کرد زن و شوهرن و دیگه از این نقش خوششون اومد و دیگه ازش بیرون نیومدن. وقتی آدما فانتزی مشترک می سازن خود واقعیشون رو به هم نشون نمی دن و با دفن کردن مشکلات از هم دوری می کنن

رفتار جاناتان تا حدی پرخاشگرانه منفعلانه اس یعنی توی خودش می ریزه بعد منفجر می شه. می شه گفت میرا هم تا حدی همین طوره.

جاناتان بعد از مواجهه با حقیقت توی یه حالت انکار از صحبت کردن در مورد احساسات خودش اجتناب می کرد و مرتب دخترشون رو بهونه می کرد و در مورد اون حرف می زد به جای خودش. به اون چی بگم؟ به اون فک کردی؟ به طور کلی مشکل این زوج باهوش و تحصیل کرده این بود که مستقیم در مورد مسائل حرف نمی زدن و یه چیزی رو وسط می ذاشتن مثل بچه یا حاملگی یا سقط یا پروژه ساخت خونه و در مورد اون حرف می زدن نه واقعیت های توی رابطه اشون. به این روش رابطه رو مبهم نگه می داشتن. عدم شفافیت یک از موانع اعتمادسازی و در ادامه صمیمیت توی رابطه است.

یکی از چیزهایی که روی تمایل میرا به هیجان و تصویرش از رابطه با کیفیت تاثیر می ذاشت تصوریه که دیزنی به خصوص توی فرهنگ آمریکای مدرن ایجاد کرده. توی این داستان ها مرد همیشه از دختر بالاتره و همیشه زندگی شون پر شوره. بنابراین احساس نارضایتی توی چنین فرهنگی می تونه بیشتر و بیشتر قوت بگیره چون میرا نان آور خونه است و درآمد بیشتری داره. انگار احساس می کنه حالا که جایگاه بالاتری داره باید دنبال آلفای قوی تری بگرده که ازش بالاتر باشه. از طرفی احساس نارضایتی میرا نسبت به مادر ناکافی بودنش و احساس بدش به خودش هم توی رابطه اثر منفی داره. احساس شرم مثل رازی که می خواد از خودش و جاناتان پنهان کنه مانع صمیمیت بینشون می شه.

قسمت سوم

توی قسمت سوم یه سال از وقتی که میرا جاناتان رو ترک کرده می گذره. به میرا پیشنهاد یه شغل توی لندن شده و به جاناتان و ایوا هم پیشنهاد می ده که با اون به لندن مهاجرت کنن. جاناتان عصبانی می شه و می گه باید شرایط ایوا رو در نظر بگیره و اونا یه چمدون نیستن که میرا بتونه با خودش ورداره ببره. بعد می فهمیم جاناتان داره تراپی می شه تا بتونه جدایی رو هضم کنه. این قسمت شبیه بازی شطرنج پیش می ره و هر کسی داره تلاش می کنه پرسونا و نقاب خودش رو حفظ کنه. میرا داره تلاش می کنه تظاهر کنه که خوشحال و خوشبخته. جاناتان هم در تلاشه که خودش رو مستقل نشون بده. مثل وقتی میرا می بینه که جاناتان خودش وسایل خونه رو عوض کرده. توی مدل بغل کردنشون می بینیم میرا به جاناتان هنوز حس داره ولی جاناتان عقب می کشه. با اینکه هنوز عاشق میراست نمی خواد وابستگیش رو بهش نشون بده. میرا از بهونه مهاجرت داره استفاده می کنه که برگرده پیش خانواده اش بدون اینکه مستقیم این خواسته اش رو بگه(چانه زنی مرحله سوگ) چون پائولی از قبل برای جاناتان پیام فرستاده جاناتان می دونه نیت میرا یه چیز دیگه اس که نمی گه و ازش می پرسه چی می خوای؟
جاناتان انگار حدس می زنه پشتش چیه سریع به نقاب استقلالش می چسبه و می گه باید فرایند طلاق رو شروع کنن و میرا هم وقتی متوجه می شه راه برگشتش داره کم کم بسته می شه. از این فرصت برای اطلاعات گرفتن در مورد زندگی شخصی جاناتان استفاده می کنه و می گه کسی رو داری می بینی یا می خوای ازدواج کنی؟
جاناتان جواب درستی نمی ده و میرا رو بیشتر تحریک می کنه و برای همین می ره بالا تا اتاق خواب رو ببینه و متوجه می شه همه چی جمع شده و سیلی واقعیت توی صورتش می خوره که جاناتان داره ذره ذره اون رو از زندگیش حذف می کنه. میرا برای حفظ نقابش در مورد این که تنها بودن یه جور قدرته حرف می زنه. گرچه جاناتان باور نمی کنه.
جاناتان در مورد تراپی و صفحات صبحگاهیش حرف می زنه و این برای میرا عجیبه چون همیشه از این می نالید که جاناتان احساساتش رو ابراز نمی کنه و وقتی شروع می کنه به خوندن نوشته هاش احساس راحتی می کنه و حتی یه ملافه روی خودش میندازه.
توی نوشته اش از این می گه که چطور پدرش نقش تکیه گاه خانواده رو داشته و احتمالا نیاز درونیش به اینکه خودش هم چنین کسی باشه رو ناخودآگاه برجسته می کنه. میرا تحت تاثیر صداقت جاناتان میل به صمیمیتش با جاناتان بیدار می شه و به سمتش کشیده می شه ولی منطق جاناتان جلوی میرا رو می گیره. میرا موقع رفتن جواب این صداقت جاناتان رو می ده و در تلاشی برای شفافیت و صداقت، بهش می گه اگه پائولی ای در کار نبود باهام لندن میومدی؟ جواب جاناتان هم اینه که ماجرا به پائولی ربطی نداره.
بعد از اینکه میرا به خاطر مستی تصمیم می گیره شب اونجا بمونه، اون لحظه ای که دوس دختر جاناتان زنگ می زنه و میرا توی رخت خوابه و پا می شه، انگار یه بار دیگه توی اون لحظه اس که به جاناتان در مورد پائولی اعتراف می کنه. برای همین از خودش خشمگین می شه و از جاش بلند می شه. مرتب هم تکرار می کنه که یه چیزی درونش درست نیست. (تکلیفش با خودش و احساساتش مشخص نیست و احساس خسارت کم کم بالا میاد) اخرم می فهمیم رابطه میرا و پائولی خوب پیش نمی ره.
جالب ترین بخش جاییه که جاناتان دخترشون، ایوا رو می خوابونه و آهنگ سندمن(مرد شنی) رو می ذاره. ارجاعی به کمیک سندمن نوشته نیل گیمن در مورد اینکه انسان ها بهای چیزهایی که می خوان رو درک نمی کنن. فقط چیزها رو می خوان در حالی که بهای چیز جدیدی که می خوای چیز دیگه ایه که یه روزی اونم می خواستی.
انگار غیر مستقیم داره می گه حس میرا اون لحظه توی آشپزخونه چیه.

اخیرا سریال سند من Sandman هم ساخته شده. توی افسانه‌ها می‌گن سندمن یا همون مردِ شنیِ خودمون آدم‌ها رو به خواب می‌بره و روی چشم‌هاشون شنِ جادویی می‌ریزه و باعث می‌شه که خواب‌های خوب ببینند. آهنگ Mr Sandman :

قسمت چهارم

قسمت چهارم با ورود میرا به خونه شروع می شه، نماد احتمالی اینکه می خواد توی رابطه اش بمونه. برعکس می بینیم که جاناتان می خواد برای سخنرانی هاش بره سفر و خونه رو دارن میفروشن که یعنی می خواد از رابطه خارج بشه و از میرا می خواد برگه های طلاق رو امضا کنه ولی مشخصا میرا دلش نمی خواد.
جاناتان همش رسوم یهودی رو به زبون میاره که چطور این دیگه خداحافظیه و برگشتی وجود نداره و برگشت به زنی که ازش طلاق گرفتی ممنوعه اس. رابطه جنسی ای که بینشون رخ می ده باعث اعتماد به نفس جاناتان می شه چون خودش شروع کننده اس و حس توی کنترل داشتن اوضاع رو می گیره. این کنترل رو با به زبون آوردن حساش و اینکه دیگه بهش وابسته نیس و اصلا هم درد نداره که داریم جدا می شیم، تکمیل می کنه. (خشم و تنش پنهان توی تک تک لحظات مشخصه) این احساس خوب از اینجا میاد که از اول ماجرا حس می کرد کنترل همه چی از دستش خارج شده و حالا دوباره برگشته. با رابطه جنسی می خواست به خودش ثابت کنه دیگه از لحاظ عاطفی به میرا وابسته نیست و می تونه بدون حس، یه رابطه جنسی خوب رو داشته باشه مثل قسمت اول و بحث با دوستشون پیتر که رابطه بدون حس داشت. به خاطر اینکه جاناتان نشون می ده هیچ وابستگی عاطفی ای نداره میرا شروع به افشاگری عاطفی می کنه تا بتونه دوباره حس جاناتان رو برگردونه ولی جاناتان همه رو بر علیه اش استفاده می کنه. در ادامه می فهمیم میرا هم کارش رو از دست داده هم رابطه اش رو. توی این قسمت به خاطر مقاومت میرا برای جدا شدن و کلافگی جاناتان، لحظه به لحظه خشونت بیشتر و بیشتر می شه.
حتی یه جایی جاناتان می گه ممکنه وسوسه بشه که به هم برگردن و برای همین عاجزانه از میرا درخواست می کنه منطفی فکر کنن و می گه فایده ای نداره به هم برگردیم چون خیلی چیزا پاک و تموم شده (مثل تلاش پاک کردن میرا از زندگیش توی قسمت قبل)
در ادامه متوجه می شیم که میرا نگاهش به کار و مادر بودن تغییر کرده و حالا که همه چیز رو از دست داده مادر بودن تنها هویتیه که براش مونده و نمی خواد اون رو از دست بده. صداقت میرا باعث می شه نیت واقعی جاناتان هم به زبونش بیاد. جاناتان می گه می خواد زودتر طلاق بگیره که دوباره بچه دار بشه، جوری که انگار یه بچه جدید اون رابطه جدیده که بعد از رابطه اش با میرا نیاز داره و جای میرا رو می تونه براش بگیره. حتی اون زنی که قراره باهاش باشه و ازش بچه دار بشه دیگه براش اهمیتی نداره.
اینجا میرا می گه چرا با من بچه دار نمی شی؟ و جاناتان می گه نمی تونه رفتارش رو تحمل کنه و تصمیم میگیره از خونه خارج بشه چون تحملش رو نداره ولی میرا جلوی در رو می گیره و کار به کتک کاری می رسه و بالاخره میرا از میزان خشم و خشونت توی رابطه اشون دست از چونه زنی بر میداره و برگه های طلاق رو امضا می کنه.

قسمت پنجم

توی قسمت آخر که حدود پنج سال گذشته، می بینیم که پدر جاناتان فوت کرده و همراه مادرشه و همزمان میرا داره پیشنهاد کار پائولی رو رد می کنه. بعد می فهمیم پنهانی با همن! اول اینکه متوجه می شیم اینا می خوان به هم برگردن ولی ایده آل های اطرافیانشون می گه که نمی تونن مثل پائولی مادر جاناتان و…
مکالمه خیلی جالبی بین جاناتان و مادرش هست در مورد اینکه مادرش به دلایل اشتباهی با پدرش توی رابطه مونده ولی مادرش هم می گه پدرش رو دوس داشته و هم اینکه چرا برای بچه ها توی رابطه موندن اشتباهه و چرا باید بابتش تحقیر بشه.
این برعکس مکالمه میرا و دوستش کیته که می گفت دنبال عشق می ره که به بچه هاش بفهمونه اهمیت دادن به خود چقدر مهمه و بهشون قدرت می ده. تا اینجا پیش می ره که می گه اگه من خوشحال باشم بچه ام هم خوشحاله؟ می خوای طلاق بگیری بگیر ولی به خودت دروغ نگو.
ما اولش فک می کنیم دارن در مورد جاناتان و میرا حرف می زنن ولی در واقع در مورد جاناتان و جین(زن بعدی جاناتان) حرف می زنن چون جاناتان دنبال یه راهی برای جدا شدن از جین می گرده.
بعد می بینیم جاناتان خونه قبلی رو اجاره کرده و با میرا می ره اونجا. انگار دوس داره به اون رابطه قبلیش با میرا برگرده ولی بعد می بینیم که اون رابطه مثل قبل نمی شه و حتی توی اتاق خواب همیشگیشون نمی تونن با هم بخوابن. رنگ در آبی شده که نشون دهنده آرامش و درک و پذیرش عمیق تره. انگار توی مراحل سوگ بالاخره به مرحله پذیرش رسیدن.
بعد می بینیم بچه اش از جین توی ویدئو کال صدای سگ در میاره. سگی که نشونه وفاداریه. انگار داره کنایه به بی وفایی جاناتان می زنه و میرا هم ایموجی گربه می فرسته که انگار به رابطه موش و گربه و دنبال بازی اشاره داره.
جاناتان توی کارش موفق شده و تدتاک داشته و انتخاباش توی رابطه بیشتر شده، یه ازدواجی داره که تا حدی زنش رو دوس داره ولی نه جوری که میرا رو دوس داشته و دنبال ارضای نیازهای رفع نشده اشه.
توی کابوسش می بینه دست نداره که نماد احساس ناتوانی توی به دست آوردن چیزیه که می خواد. ظاهرا ایده آل های مادرش به قدری عمیق توی ذهنش رفته که نمی تونه خانواده اش رو پس بگیره. پسر خوب بودن توی خانواده اش اینه که هر جور شده به خاطر بچه ها با خانواده جدیدش بمونه و بسازه. از طرفی داره به همون ظالمی تبدیل می شه که میرا براش بود. توی رابطه قبلیش قربانی بود و توی رابطه جدیدش ظالمه.
میرا حس می کنه لیاقت توی رابطه بودن نداره. به حرفای مادرش اشاره می کنه که چندین بار طلاق گرفته و دوباره ازدواج کرده و بهش گفته تو مثل خودم ژن ازدواج و رابطه بلند مدت نداری. شبیه حرف پائولی که به میرا می گه توی رابطه بودن و خانواده داشتن رو بلد نیست. میرا اتاق هتل رو ترجیح می ده چون نمی تونه توی رابطه باشه و اون خونه نماد رابطه اس. حتی به چشم می بینیم که فقط توی اتاق ممنوعه می تونن با هم بخوابن. اینکه جاناتان شبیه میرا شده به قدری ملموسه که حتی اون دیالوگای تنها بودن چقدر خوبه رو می بینیم تکرار میشه. کل نکته داستان انگار همینه که همه ما شبیه همیم. توی داستان به نظر راحت میاد که بگیم میرا آدم بده بوده ولی در واقع شاید اون ماشه رو کشیده باشه ولی کسی که تفنگ رو پر کرده نبوده یا حداقل به تنهایی نبوده.

فیلم ها و کتاب های زیادی با همین فضا وجود دارن مثل نمایشنامه خرده جنایت‌های زناشوهری نوشته اریک امانوئل اشمیت یا فیلم داستان ازدواج Marriage Story. همگی به پیچیدگی روان انسان اشاره دارن که چطور توی روابط صمیمانه نیاز به رسیدگی بیشتری هست تا رابطه ها از هم نپاشه یا خسارت زیادی به بار نیاره.

شما چه فیلم، سریال یا کتابی می شناسین که شبیه این سریال به آسیب شناسی روابط عاطفی پرداخته باشه؟

By آرزو ویشکا

نویسنده، مترجم، تولیدکننده محتوا و تسهیلگر حلقه های حمایتی جیپسی، مترجم کتاب سفر به انتهای دنیا - انتشارات پرتقال، فارغ التحصیل رشته مترجمی زبان انگلیسی دانشگاه بین المللی امام خمینی قزوین، علاقه مند به کتاب های توسعه فردی، روانشناسی، ادبیات ژانری و به خصوص گمانه زن، ادبیات ژاپن، مانگا، مانهوا، انیمه، فیلم و سریال، موسیقی پس زمینه بازی، فیلم و انیمه

8 thoughts on “بررسی روانشناختی سریال صحنه هایی از یک ازدواج

  • سارا باقری

    دمت گرم آرزو .

    پاسخ
  • مریم

    زیبا بود. واقعا لذت بردم. مرسی بابت تحلیل به این کاملی

    پاسخ
    • رضا

      تحلیلتون جالب بود
      ممنونم

      پاسخ
  • نرگس

    عالی بود خیبی موشکافانه واقعا لذت بردم آرزو خانوم

    پاسخ
  • خزون پائیز

    بین تموم تحلیل های تکراری ،این تحلیل از همه متفاوت تر و ریزبینانه تر بود
    من اونجا رو خیلی دوست داشتم که بخشای اخر بود و جاناتان داشت درمورد کلاسای دخترش که جز و باله بودن صحبت می‌کرد و من احساس کردم صحبت درمورد رابطه های اون لحظه ی جاناتان بود
    اون هم جز رو میخواست و هم باله
    اما حالا که میرا خیلی چیزا رو از دست داده بود و فقط مادر بودن براش مونده بود،گفت که بچشون یکی رو باید انتخاب کنه! دقیقا مثل میرا که یک راه براش موند

    پاسخ
  • مرضیه

    تحلیلتون از سریال خیلی عالی بود. قلمتون مانا 💯

    پاسخ
  • Mohammad

    عالی بود.ولی من متوجه نشدم که کات دادن اخر یعنی چی؟و با خوشحالی به سمت اتاق خودشون رفتن یعنی چی؟من دو تا نظر دارم
    1-جاناتان و میرا قبل از قسمت اخر با هم ازدواج میکنن و قسمت اخر، صحنه ایی از فیلمیه که دارن بازی میکنن
    2-جاناتان و میرا از هم جدا شدن

    پاسخ
    • هوشنگ جعفری

      یعنی اگه توی زندگی زناشویی بخوای نقش بازی کنی توی حساس ترین لحظه ها کات میشه و مجبوری از هم جدا بشی ..
      البته برداشت من از اون سکانس این بود

      پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *