داستان کوتاه «گودالی در پیاده روی زندگی من» نوشته پورشا نلسون؛ داستان نمادین عاشقانه ای برای سفر خودکاوی

  1. در خیابان راه می روم. گودال عمیقی در پیاده روست. در آن می افتم. خسته، ناامید و درمانده ام. در آن تاریکی گم شده ام. می دانستم که اشتباه من نبود. مدت ها طول کشید تا راهی به بیرون یافتم.
  2. در همان خیابان راه می روم. گودالی در پیاده رو می بینم. خودم را به ندیدن می زنم. بار دیگر در آن می افتم. باورم نمی شود که دوباره در آن تاریکی ام اما هنوز تقصیر من نیست. مدت ها طول می کشد دوباره خودم را بیابم و بیرون بیایم.
  3. در همان خیابانم. گودال عمیقی در پیاده روست. آن را می بینم. از روی عادت دوباره در آن می افتم. چشمانم باز است. می دانم کجا هستم و می دانم که سقوط تقصیر من است. به سرعت بیرون می آیم.
  4. در همان خیابانم. گودال عمیقی در پیاده روست. از کنارش عبور می کنم.
  5. از خیابانی دیگر عبور می کنم.

پورشا نلسون توی یکی از سمینارهاش از حاضرین خواست تا زندگی نامه شون رو فقط توی یه صفحه و توی قالب پنج فصل بنویسن. پورشا توی صفحه خودش این رو نوشت. داستانی که حالت شعر داره و اسمش رو گذاشت «زندگینامه من در پنج فصل». این داستان نمادینی از رشد شخصیتی و خلاص شدن از دست الگوهای ناکارآمد زندگی مونه. اشتباهاتی که مرتب تکرار می کنیم و اول مسئولیتش رو قبول نمی کنیم. به طور کلی تطبیق فوق العاده ای با فرایند تغییر داره.


فرایند تغییر:

1. کسب دانش: درباره مسائل و دغدغه هامون اطلاعات جمع می کنیم. یعنی درباره اینکه چه چیزی گودال هست و چه چیزی گودال نیست آگاه می شیم.

2. بینش: اطلاعاتی که جمع کردیم به بینش تبدیل می شه یعنی می تونیم ببینیم که گودال کجاست ولی هنوز نمی تونیم جلوی پاهامون رو بگیریم که داره به سمتش می ره.

3. تبدیل به رفتار: دیگه به سمت گودال نمی ریم و دانش تبدیل به رفتار شده.

دو سوال که بعد از خوندن این داستان می تونین بهش فکر کنین:


1. اون چه الگوی تکراری مخربیه که مرتب دارم تکرارش می کنم و مانع از رشد شخصی من شده؟

2. من توی کدوم یکی از این مراحل هستم؟

به طور کلی پیشنهاد ما اینه که فرایند تغییر و رشدتون رو به رسمیت بشناسین و بدونین که همگی دچار این کشمکش های درونی برای قبول مسئولیت زندگی مون هستیم. دونستن این مدل داستان ها کمکتون می کنه احساس تنهایی و انزوای کمتری کنین که این موضوع خود به خود منجر به افزایش شفقت با خودتون می شه.

By آرزو ویشکا

نویسنده، مترجم، تولیدکننده محتوا و تسهیلگر حلقه های حمایتی جیپسی، مترجم کتاب سفر به انتهای دنیا - انتشارات پرتقال، فارغ التحصیل رشته مترجمی زبان انگلیسی دانشگاه بین المللی امام خمینی قزوین، علاقه مند به کتاب های توسعه فردی، روانشناسی، ادبیات ژانری و به خصوص گمانه زن، ادبیات ژاپن، مانگا، مانهوا، انیمه، فیلم و سریال، موسیقی پس زمینه بازی، فیلم و انیمه

One thought on “داستان کوتاه «گودالی در پیاده روی زندگی من» نوشته پورشا نلسون؛ داستان نمادین عاشقانه ای برای سفر خودکاوی

  • شیوانا

    جمع بندی آخر خیلی بهم چسبید و این داستان به نظرم واسه کسایی که تو مسیر رشد هستند و دیدگاهی رو ندارند خیلی کمک کننده است
    میتونم بگم جز بزرگترین تجربیات زندگیم و امسالم در این داستان بود که من تنها نیستم و اینکه این ها نشونه تو مسیر بودن و زنده بودن من هست❤️❤️❤️
    مرسی ازت آرزو جونم🫂🫂

    پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *