فقدان حضوری آشناPosted in روایت های کولی قصه گو قبرستان تازه آباد رشت، میان صدها قبر مرمر سفید و مشکی ایستاده بودم. گل گلایل […] Continue reading "فقدان حضوری آشنا" →
قصه خوار ِ قصه بازPosted in روایت های کولی قصه گو «تماشاگر». امروز کشف کردم. کسی که هستم، همین است. «تماشاگر». می نشینم دنیاهای موازی آدم […] Continue reading "قصه خوار ِ قصه باز" →